در حال بارگذاری ...
سه‌شنبه 25 دی 1403

اولین بانوی شهید  خرمشهر

اولین بانوی شهیده  خرمشهر

در برگ برگ خاطرات بانوان شهید جستجو می‌کنیم و این‌بار به نام شهید شهناز حاجی‌شاه می‌رسیم.

 

سال ۱۳۳۹ سومین فرزند خانواده حاجی شاه متولد شد. از پدر و مادری دزفولی الاصل. این دختر زیبا شهناز نام گرفت. مادر نذر حضرت زهرا سلام الله علیها کرده بود که پس از دو فرزند پسر، خداوند دختری به او عطا کند.

 شهناز در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام پرورش یافت. خانواده‌اش بخاطر شغل پدر در خرمشهر زیبا ساکن شدند. در دوران سخت انقلاب تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد. بنا به گفته خانواده‌اش از سن خود بهترین بهره را در کسب علم آموزی برده بود.

 گواهینامه رانندگی داشت. تایپ فارسی و لاتین را بسیار خوب از بر شده بود. پس از پیروزی انقلاب و در زمانی که هنوز نهضت سواد آموزی تشکیل نشده بود به همراه دوستانش به روستا‌ها می‌رفتند و به بازماندگان از تحصیل سواد یاد می‌دادند. شهناز دروس حوزوی خوانده بود؛ و در بسیاری از مواقع به ارشاد دیگران می‌پرداخت.

 

نماز اول وقت با لباس‌هایی آراسته و زیبا، از او یک عاشق الهی ساخته بود. آن طور که خانواده و دوستانش روایت کرده‌اند لباس نمازش با لباس بیرون از خانه فرق داشت. او هر شب بعد از نماز عشا ادعیه می‌خواند و اشک می‌ریخت.

 جنگ تحمیلی که شروع شد با وجود مهاجرت خانواده اش از خرمشهر در کنار برادرانش ماند. تا از شهر دفاع کند. او در مکتب قرآن خرمشهر در کنار چند نفر از خواهران مشغول شد. تمام اجناسی را که از کل کشور در کامیون به خرمشهر می‌رسید، از قبیل مواد غذایی و دیگر اقلام خوراکی به همراه دوستش شهناز محمدی آن‌ها را روی دوششان می‌گذاشتند و در انباری که از قبل تعیین شده بود جاسازی می‌کردند.

 خیلی وقت‌ها او و دوستش را می‌دیدند که نان خشک می‌خورند. وقتی ازشان می‌پرسیدند: چرا نان خشک می‌خورید و از این مواد خوراکی استفاده نمی‌کنید؟ جواب می‌دادند: مردم این‌ها را برای رزمنده‌ها فرستادند ما که رزمنده نیستیم ما به رزمنده‌ها خدمت می‌کنیم.

 خانم‌هایی که در خرمشهر حضور داشتند تعریف می‌کنند: شب قبل از شهادت با شهناز و گروهی دیگر از خواهران دور هم جمع شده بودیم. آن شب شهناز لباس سفیدی پوشید و چادر سفیدی به سر کرد. با تعجب از او پرسیدیم: در این آتش و خون جنگ، پوشیدن لباس سفید چه معنایی دارد؟

 او جواب داد: آدم وقتی خوشحال است بهترین لباس هایش را می‌پوشد. بلند شوید دو رکعت نماز بخوانیم و چند عکس یادگاری بگیریم.

 

روز موعود فرا رسید هشتم مهرماه ۵۹ شهناز به همراه دوستش شهناز محمدی در حال انتقال مواد خوراکی به رزمندگان بودند. در بین راه با دیدن یک رزمنده مجروح که در چهار راه گل فروشی خرمشهر بر زمین افتاده بود از خودرو پیاده شدند. تا به او امداد برسانند. همین که به طرف مجروح رفتند خمپاره به آنجا اصابت کرد و شهناز حاجی شاه به همراه دوستش شهناز محمدی مظلومانه به شهادت رسیدند. ترکش‌ها مستقیما به قلب شهناز اصابت کرده بود.

 نحوه کفن و دفن شهناز داستان غریبی دارد. شهناز در گلزار شهدای خرمشهر به خاک سپرده شد؛ اما آنقدر شهر ناامن بود که فقط ۵ نفر در تشییع او شرکت کردند. بی‌آنکه پدرش حضور داشته باشد.

 مادر، غریبانه دختر عزیزش را کفن و دفن کرد. در آخرین دیدار کفن شهناز را کنار می‌زند و می‌گوید: شیرم حلالت. تو نذر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بودی. فقط یک خواهش از تو دارم؛ دعا کن در این جنگ پیروز شویم و دل امام (ره) شاد شود.

 وقتی پیکر بی‌جان او را به دست خاک سپردند، برادر‌ها با دست روی یک سنگ نام شهناز را حکاکی کردند و بعد‌ها با همین نشانه‌ها توانستند مزار او را پیدا کنند. او اولین بانوی شهید مقاومت خرمشهر بود.

 بنا به خاطرات خانم کاظم‌زاده، عکاس و خبرنگار جنگ تحمیلی، بعد از شهادت شهناز به فاصله یک ماه برادرش حسین به شهادت رسید که هیچ گاه پیکرش پیدا نشد. او تا روز آخر که خرمشهر سقوط کرد ماند و جنگید.

 برادر بزرگش ناصر بعد از آزادی خرمشهر در منطقه شهید شد. اکنون او در جوار مزار دو برادر شهیدش ناصر و حسین حاجی‌شاه در گلزار شهدای خرمشهر آرمیده است. شادی روح شهدا صلوات